خدا در روستای ماست
خدا در روستای ما كشاورز است
خدا را دیده ام با كارگرها
مهر را می كاشت
ایمان را درو میكرد
خدا روی چمن ها میدمید
و میدوید از روی شالیزار
خدا با باد و گندمزار می رقصید
گهی با ابرها میرفت
گهی با باد می امد
و اشكش را تهی میكرد
روی کشتزار روستای ما
خدا در روستای ماست
خدا در روستای ماكشاورز است
ولی با كدخدای
روستای ما برادر نیست
خدا از ابشار كوه های
روستا جاریست
خدا در روستای ما كشاورز است
كنار چشمه ی پاكی
خدا را دیده ام با
دستهای ساده و خاكی
خدا هم همچو دیگر مردمان
روستا از كدخدا شاكی
من از این روستای سبز و از این
بوی شالی گشته ام سرمست
میان روستای ما
خدا هرجا كه بوی گندم و اب علف
باشد در انجا هست
خدا در روستای ماست
خدا در روستای ما كشاورز اس
پرواز همای
خدا در روستای ماست