از درس علوم جمله بگریزی به
واندر سر زلف دلبر آویزی به
زآن پیش که روزگار خونت ریزد
تو خون قنینه در قدح ریزی به
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز بافتهی وجود ما پودی کو؟
در چنبر چرخ جان چندین پاکان
میسوزد و خاک میشود، دودی کو؟
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش