چه یک خیال
چه یک حقیقت قشنگ
فرقی دیگه نمیکنه
دیره این واسه دل تنگ
اومدنت واسه چیه
نای نفس تو سینه نیست
خواستی که مطمئن بشی
عاشق تر از من دیگه نیست
حالا تو بمون با عاشقات
بمون بناز به بندهات
منم میرم تو تنهاییم
ترانه میگم از نگات
حالا که وقت رفتنه
شکستم به پای توست
تنها دلیل رفتنم
نگاه بی وفای توست
میرم که باورت بشه
که عاشقی شهامته
نگاه تو یه خاطرس
خالی از این شجاعته
این جور غریب نگام نکن
منم همون همیشگیت
فرقش اینه که رفته ام
از روزگار و زندگیت
میرم که راحتت کنم
از این نگاه التماس
کسی دیگه بهت نگه
با بد و خوب من بساز
حالا تو بمون با عاشقات
بمون بناز به بندهات
منم میرم تو تنهاییم
ترانه میگم از نگات
دل که گرو رفت پیش تو
جونم که بود مال تو بود
قلب و دل و دین و
وجود اسیر چشمای تو بود
واسه همین نگام نکن
لحظه ی تلخ رفتنم
بذار دیگه تموم بشه
قصه ی دل شکستنم
حالا تو بمون با عاشقات
بمون بناز به بندهات
منم میرم تو تنهاییم
ترانه میگم از نگات