چقد سخته که هیچ چیزی نمیگی
میدونم سکوتت از سر درده
تو ظاهر میخندیو میبینم
درونت از درد بغض کرده
چقد خوبه که دستای نحیفت
توی دستامه و آروم میگیرم
نمیشه ولی ای کاش بتونم
تورو مثل گذشته باز ببینم
نمیدونی چه بی اندازه داره
تنم پا به پای تو میسوزه
نمیتونم ببینم جسم گرمت
جلو چشمای من از هم می پوسه
همین که میخندی به این زخم
چقد آروم تو آغوشم تکیدی
نمیفهمم چرا با این همه درد
داری به زندگیم امید میدی.