آن زمانی که بهار در سبد جا می شد
قطره های بارون همه دریا می شد
آن زمانی که طلوع پشت هر پنجره بود
و حریر سادگی تن هر خاطره بود
آن زمان که هر نگاه فرصت دیدن بود
پرس عشق را وقت پرسیدن بود
آه چه فرصت ها که از دست دادیم
قلبه کوچه رو به بنبست دادیم
راهی سراب و رویایی شدیم
ما اسیره درده تنهائی شدیم
آن زمانی که گندم اعتبار خاک بود
مثله حسه پرواز آسمان هم خاک بود
از پرنده در قفس ما چه مغموم بودیم
مثله حسه کودکی ما چه معصوم بودیم
آه چه فرصت ها که از دست دادیم
قلبه کوچه رو به بن بست دادیم
راهی سراب و رویائی شدیم
ما اسیره درده تنهائی شدیم
آن زمان زیبا بود چون دیاره قصه ها
وچه بیتکرار بود چوننخستین بوسه ها
عطره نان گرم عشق در هوای خانه بود
و بزرگترین گناه کشتن پروانه بود
آه چه فرصتها که از دست دادیم
قلب کوچه رو به بنبست دادیم
راهی سراب و رویائی شدیم
ما اسیر درد تنهایی شدیم
آآآآه
چه فرصت ها که از دست دادیم
قلب کوچه رو به بن بست دادیم
راهی سراب و رویایی شدیم
ما اسیر درد تنهایی شدیم
نوشآفرین
آن زمان