بی حوصله ام، نیستی
و علتش این است
با این غمِ پیش آمده
كه بحث ندارم
تا زَرع و زمین باشد
و برداشت نباشد
در باورِ این خاك
چطور دانه بكارم
بی حاصلی از مِیل من
و بوسه شروع شد
ای كاش گُلِ گونه ی تو
میوه نمیداد
این عشق چرا
باطنِ شفاف ندارد
ای ظاهرِ تعمیر شده
خانه ات آباد
ای وای به حالِ
دلِ دیوانه ام ای وای
آوار شده خانه
و كاشانه ام ای وای
یك عمر سَرَش بر
سَرِ زانويِ خودَش بود
تنهاییه آغوشِ غریبانه ام
ای وای
دلگیر تر از من به خدا نیست
در این شهر
تا كِی همه آنچه كه شد را، بپذیرم
تقدیر اگر میكُشَدَم باك ندارم
من صبر نكردم كه
به دستِ تو بمیرم
ای وای به حالِ دلِ
دیوانه ام ای وای
آوار شده خانه و
كاشانه ام ای وای
یك عمر سَرَش بر
سَرِ زانويِ خودَش بود
تنهاییه آغوشِ غریبانه ام
ای وای
نیکرام
تقدیر