میشه نوشت یه کتاب از تو
که کلماتش از دم عجیبه
شدی واسم غریبه
نمیشه عشقم حریفت
حرف زدم به قلبت نگاه کردم
به روحت چنگ زدم
چقد زنگ زدم
آنتن نمیده تو این قبیله
میم حرف نزن هیس حرف نزن
بی معرفت ساختی ازم یه آدم سرد
حالا یالا بگرد دنبال من هرجای شهر
جایزه بگیراتم همه لنگ خودت
دنگت جدا قلبت خلاف حرف خودت
با یه دل تنگ شب تا صبح
بیدارمو بیخوابمو تو فکر تو غرقم
موج غم تو افتاده
تو بغلم تو اقلا تو خوابم بیا
اخه زیاد تنگه دام برات
دمه تنگه یادت افتادم
شدم خاکی به گل افتادم
شدم ماهی تو تنگ آزادم
ببین افتادی از چشم نازم
بی معرفت ساختی ازم یه آدم سرد
حالا یالا بگرد دنبال من هرجای شهر
جایزه بگیراتم همه لنگ خودت
دنگت جدا قلبت خلاف حرف خودت
نیکو
قبیله