من تمول سال و دورم از خودم
جز همین ماهی که مهمون توام
این تماشایی ترین عبادته
این که حست میکنم توی خودم
سر گذاشتم روی خاک و چشم من
از تماشای تو دس نمی کشه
حتی یک لحظه دل من رو زمین
بی هوای تو نفس نمیکشه
از خجالت هر دفه زانو زدم
تو بلندم کردی و دیدی منو
خوش به حال من که روی خاک تو
سجده کردم تا تو بخشیدی منو
تو نمازه هر شبم میبینمت
عطرتو حس میکنم تو این هوا
بندگی یعنی که تا آخره عمر
عاشقت باشم بدون ادعا
یک قدم نزدیکتر میشی به من
توو همین روزای لبریزه دعا
پای هر سفره دارم حس میکنم
یک نفس فاصله دارم تا خدا