رخصت بده که بشکنم
غرورمو به پای تو
فرصت بده که جون بدم
به حرمت صدای تو
مهلت بده تو شهر تو
دوباره در به در بشم
از شعله نگاه تو
یه تل خاکستر بشم، بشم
بذار که رنگ گونه هات
منو به مسلخ بکشه
بختک سرد بی کسی
از رو دریچه رد بشه
با رخصـت نگاه تو
البرز و از جا میکنم
رو خواب شب خط میکشم
به قلب فردا میزنم
رخصت بده که بشکنم
غرورمو به پای تو
فرصت بده که جون بدم
به حرمت صدای تو
مهلت بده تو شهر تو
دوباره در به در بشم
از شعله نگاه تو
یه تل خاکستر بشم، بشم
بذار که رنگ گونه هات
منو به مسلخ بکشه
بختک سرد بی کسی
از رو دریچه رد بشه
با رخصت نگاه تو
البرز و از جا میکنم
رو خواب شب خط میکشم
به قلب فردا میزنم
رخصت بده که بشکنم
غرورمو به پای تو
فرصت بده که جون بدم
به حرمت صدای تو
مهلت بده تو شهر تو
دوباره در به در بشم
از شعله نگاه تو
یه تل خاکستر بشم، بشم
بذار که رنگ گونه هات
منو به مسلخ بکشه
بختک سرد بی کسی
از رو دریچه رد بشه
با رخصـت نگاه تو البرزو از جا میکنم
رو خواب شب خط میکشم
به قلب فردا میزنم
رخصت بده که بشکنم
غرورمو به پای تو
فرصت بده که جون بدم
به حرمت صدای تو
ناصر عبداللهی
رخصت