چشات یه راز مبهمه
یه شعر بی مقدمه
انگاری تو عمق چشات
بارون ترد نم نمه
انگاری از یه راه دور اومدی
مست و پر غرور
اومدی تا پر بکنی
شبامو از شادی و شور
اومدی تا غربت من
تا لحظه های ما شدن
توی هوای عاشقی
با تو از اینجا پر زدن
خسته ی انتظار تو
بی تو ولی کنار تو
یه روزی از راه میرسی
بازم میاد بهار تو
میای از اونور صدا
از اونور ستاره ها
رو پیرهنت پولک نور
رو شونه هات گیس رها
بودن تو مژده ی عید
بغل بغل یاس سپید
قصه ی این آوارگی
با اسم تو به سر رسید
چشات یه راز مبهمه
یه شعر بی مقدمه
انگاری تو عمق چشات
بارون ترد نم نمه
انگاری از یه راه دور اومدی
مست و پر غرور
اومدی تا پر بکنی
شبامو از شادی و شور
اومدی تا غربت من
تا لحظه های ما شدن
توی هوای عاشقی
با تو از اینجا پر زدن
خسته ی انتظار تو
بی تو ولی کنار تو
یه روزی از راه میرسی
بازم میاد بهار تو
میای از اونور صدا
از اونور ستاره ها
رو پیرهنت پولک نور
رو شونه هات گیس رها
بودن تو مژده ی عید
بغل بغل یاس سپید
قصه ی این آوارگی
با اسم تو به سر رسید
ناصر عبداللهی
راز مبهم