میمانم با غم تو
غم ویرانه دنیای غمگین
میمانم با غم دل
همه دردانههای عاشقانهی نفسگیر
تو با آن تاب گیسو
منو بردی به روزای قدیمی
به تکراری خیالی
منو تا مرز رویاها کشاندی
تو با آن چشم زیبا
با افسون و تمنا
دل و بیراهه بردی
کنون آزرده حالم
با قلب بیقرارم
به طوفانم سپردی
اگر از غم رهاشم
به مهرت آشناشم
یه شعر عاشقانست
ببین نازک خیالم
شکسته پر و بالم
به دیداری نماندی
از این حسرت و تاریکی
نمیدانم چه میگویم
ز غم نالم ز دل گویم
سراغت رو کجا جویم
به خواب خوش تماشایت کنم
یا رفتنت باور
سرابی بود خوابی بود
غباری تار میبینم
تو با آن چشم زیبا
با افسون و تمنا
دل و بیراهه بردی
کنون آزرده حالم
با قلب بیقرارم
به طوفانم سپردی
اگر از غم رها شم
به مهرت آشنا شم
یه شعر عاشقانست
ببین نازک خیالم
شکسته پر و بالم
به دیداری نماندی