زن که باشی توسرزمین من،
باید عادت کنی به دلتنگی
باید عادت بدی خودت رو
به زندگی تو شرایط جنگی
زن که باشی،
همیشه تو فکر شال سر خورده از سرت هستی
یا پدرت تا همیشه مالکته،
یا از اموال شوهرت هستی
سر هر پیچ کهنه تاریخ،
دستی مردونه، پرپرت میکرد
یه نفر روسریت و برمیداشت،
یکی چادر سیاه سرت میکرد
تو ولی از نفس نمیافتی،
دل به روزای خوب میبندی
زندگیت و به گوله میبندن،
روسریت و به چوب میبندی
زن که باشی، توسرزمین من،
حق تو با کسی برابر نیست
دلخوش وعده بهشت نباش،
هیچ چیز زیر پای مادر نیست
شک نکن خیلی بیشتر از اونکه،
روت حسابی نکرد میارزی
بار این زندگی رو دوش توئه،
اما نصف یه مرد میارزی
سر هر پیچ کهنه تاریخ،
دستی مردونه، پرپرت میکرد
یه نفر روسرت و برمیداشت،
یکی چادر سیاه سرت میکرد
تو ولی از نفس نمیافتی،
دل به روزای خوب میبندی،
زندگیتو به گوله میبندن،
روسریت و به چوب میبندی