دنیا باهاش نامهربون بوده
راهی به جلب اعتمادش نیست
قلبش فقط پیش تو جا مونده
چیزی بجز چشمات یادش نیست
توی دلش حرفای تلخی هست
از خلوت تنهاییاش سیره
بی تکیه گاه وقت افتادن
دستاشو به دیوار میگیره
اما هنوزم از ته قلبش
امیدواره تا تو برگردی
با بغض، هرشب منتظر میشه
مردی که بدجور عاشقش کردی
با گونه های خیس و بارونی
با خاطرات کهنه میجنگه
یک عمره از دنیا بدی دیده
اما هنوز رو راست و یک رنگه
مردی که بدجور عاشقش کردی
بعد از تو رویاهاشو از دست داد
جائی که دستاشو رها کردی
بادبادکی شد دست باد افتاد
آهنگ لالایی یه تو هرشب
توی سرش رو دور تکراره
اسمت همیشه روزبونش هست
این آخرین چیزی یه که داره
مجتبی کبیری
نامهربون