ببین مادر ببین مادر ببین مادر زمستونه
ببین احوالم و که مثل موی تو پریشونه
واسم رخت عزا تن کن همینجا شمع روشن کن
که امشب حال من عین شب شام غریبونه
حدیثی آیهای چیزی بخون مادر پریشونم
پریشونم که اینجایی و از چشم تو پنهونم
بغل وا کن که مثل پروانههای پیرهنم
شاید بتونم تیکههام توی آغوشت بچسبونم
یه جوری گریه کن دنیا بفهمه مادرم اینجاست
تو میدونی فقط که پلکهای آخرم اینجاست
صدای گریههات و میشنوم دستات و میبینم
بهم نزدیک شو نزدیک سنجاق سرم اینجاست
جهان دیوونهای بی درسر میخواست من بودم
من بودم که اهل سوختن بودم که اهل ساختن بودم
دلم میخواست از این لحظههای سرد بی وزنی
به آغوش تو برگردم اگر چه بی بدن بودم
ببین مادر ببین مادر ببین مادر زمستونه
ببین احوالم و که مثل موی تو پریشونه
واسم رخت عزا تن کن همینجا شمع روشن کن
که امشب حال من عین شب شام غریبونه
محسن چاوشی
بی بدن