تبار جاری من
تیره آبی ام اب
نژادم پیش از انسان
قبل از تنفس
روزی به زیرکی از زیر یخبندان رد شدم
روز دگر جلوتر از عصر حجر راه افتادم
دودمانم رود
گاه دجله، جیحون، نیل، آمازون، فرات
کارون
بهر رسیدن دویدم
به اطلس و آرام
رسیده و نارسیده آرام نگرفتم
از خجالت
آب شدم
موج شدم حباب شدم گرداب شدم بیتاب شدم
بر رخ ام ماه، بوسه زن
در دلم ماهی غوطه ور
کوسه به پرسه نهنگ، بیدرنگ
اما
کند، کدر، بیرنگ، ابی، روان، دمان،
هر چه
باز سفر ادامه داشت
سرزیر شدم
برخاستم، ریز شدم،
بخار شدم مه شدم شبنم شدم ابر شدم گریستم
زلال، ریزان
از شوق، دلم آب شد
افشنگ، باران، برف تگرگ
بر برگ، بر چتر، بر چپر
نشستم
بربام بربال برباغ فرود آمدم
بر کویر، بر کوه، بر گل، بوسه زدم
در برکه و مرداب، تالاب و آتش و خاکستر
بر خاک!
هر روز و هر شب همه جا باریدم
میخواستم از کنار زمین رد شوم، رها رها
حیف نشد نشد حیف
دلم از حسرت آب شد
اما هرگز
هرگز
سراب نشدم
محمدرضا فروتن
آب