از این فکرای آشفته
از این حالی که من دارم
از این لبخند مصنوعی
که میسوزونه بیزارم
از اینکه له بشم هر روز
با این حرفای تکراری
از اینکه از تو میپرسم
هنوزم دوستم داری
از این مردی که میخنده
ولی از گریه لبریزه
از این روزای تکراری
که هر دم عصره پاییزه
دلم میخواد که برگردم
به قبل از بودن با تو
یا روزی رو ببینم که
تو پس میگیری حرفاتو
محمدضا هدایتی
لبخند مصنوعی