نشستی کنارم که آروم بشم
بخندی و دلشوره مو کم کنی
خودت خواستی تکیه گاهم بشی
خودت خواستی رو به راهم کنی
با تنهائیام دوست بودم ولی
تو این دوستی و بهم می زدی
روزای بدم دیگه یادم نبود
شبایی که با من قدم می زدی
حالا نیستی و دیگه باید شبا
به جای تو با آینه صحبت کنم
نباید می ذاشتی به این راحتی
به بودن کنار تو عادت کنم
با اینکه کنارم گذاشتی هنوز
دوست دارم اما ازت دلخورم
می دونستی که تکیه کردم بهت
می دونستی بی تو زمین می خورم
باهات زیر بارون قدم می زدم
نترسم ازینکه زمستون میاد
چه جوری تحمل کنم اینو که
حالا نیستی و داره بارون میاد
حالا نیستی و دیگه باید شبا
به جای تو با آینه صحبت کنم
نباید می ذاشتی به این راحتی
به بودن کنار تو عادت کنم