تنها شدم و زندگی از تاب و تب افتاد
هم پا نشدی ما نشدی مسئله ای نیست
من غرق تو و منظره ی خوب تو بودم
درگیر تماشا نشدی مسئله ای نیست
عاشق که بشی ساده و خوبی
زیبایی ی معصوم غروبی
افتاده و خوبی
عاشق که بشی سمت عذابی
کابوس رسیدن به سرابی
بیداری و خوابی
اگه فاصله تاوان جنون تقصیر دلم شد
اینکه دل تو مال خودش بود کم مسئله ای نیست
عاشق نشدی تا منو با عشق بی وقفه بفهمی
هم با تو پر از مسئله بودم، هم مسئله ای نیست