همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
همه خوشدلند که مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی؟
چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویی؟
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت
سر خم به می سلامت شکند اگر سبویی
همه خوشدلند که مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
همه خوشدلند که مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی