ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
محمل بدار ای ساروان ، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان ، گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان ، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان ، کز دل نشانم میرود
دیگر مپرس از من نشان ، کز دل نشانم میرود
با آن همه بیداد او ، وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او ، یا بر زبانم میرود
باز آی و بر چشمم نشین ، ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین ، بر آسمانم میرود
در رفتن جان از بدن ، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن ، دیدم که جانم میرود
من خود به چشم خویشتن ، دیدم که جانم میرود
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود