ای ساقیا مستانه رو ، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو آن دل که بردی بازده
افتاده ام درکوی تو ، پیچیده ام برموی تو
نازیده ام برروی تو ، آن دل که بردی بازده
بنگر که مشتاق توام ، مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام ، آن دل که بردی بازده
ای ساقیا مستانه رو ، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو آن دل که بردی بازده
ای دلبر زیبای من ، ای سرو خوش بالای من
لعل لبت حلوای من ، آن دل که بردی بازده
ما را بـه غم کردی رها ، شرمی نکردی ازخدا
اکنون بیا درکوی ما ، آن دل که بردی بازده
ای ماه کنعانی من ، آن دل که بردی بازده
مرغ دلم را قفس ، پرواز ده ، پرواز ده
ای ساقیا مستانه رو ، آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو آن دل که بردی بازده