شیرین لبی شیرین تبار
مست و می آلود و خمار
مه پاره ای بی بند و بار
با عشوه های بی شمار
هم کرده یاران را ملول
هم برده از دل ها قرار
مجنون مهرویان کنار
تو یار بی همتا کنار
زلفت چو افشان می کنی
ما را پریشان می کنی
آخر من از گیسوی تو
خود را بیاویزم به دار
یاران هوار ، مردم هوار
از دست این بی بند و بار
از دست این دیوانه یار
از کف بدادم اعتبار
می میزنم می میزنم جام پیاپی می زنم
هی میزنم هی میزنم بی اختیار
کندوی کامت را بیار
در کام بیمارم گذار
تا جان فزاید کام تو
بر جان این دلخسته بشکسته تاب
شیرین لبی شیرین تبار
مست و می آلود و خمار
مه پاره ای بی بند و بار
با عشوه های بی شمار
هم کرده یاران را ملول
هم برده از دل ها قرار
مجنون مهرویان کنار
تو یار بی همتا کنار
زلفت چو افشان می کنی
ما را پریشان می کنی
آخر من از گیسوی تو
خود را بیاویزم به دار