از باده مدهوشم کنید
من همان مجنون مستِ یاغی ام
روزو شب محتاج جام باقی ام
یک شب کنار زاهد و
یک شب کنار ساغی ام
از باده مدهوشم کنید
در خرقه پنهان میکنم
می راو کتمان میکنم
ترک ایمان میکنم
هی بشکنم پیمان و هی تجدید پیمان میکنم
ترک ایمان میکنم
از باده مدهوشم کنید
پندم ای زاهد مده
با که گویم
من نمیخوام نصیحت بشنوم
آی مردم
پنبه در گوشم کنید
از باده مدهوشم کنید
دردی کشم
بار رفیقان میکشم
پر میکشم همچون همای
در آتشم
ای وای و خاموشم کنید
از باده مدهوشم کنید
با که گویم
من نمیخواهم نصیحت بشنوم
آی آی آی مردم
پنبه در گوشم کنید
من همان مجنون مست یاغی ام
روز و شب محتاج جام باقی ام
یک شب کنار زاهد و یک شب کنار ساغی ام
از باده مدهوشم کنید