ای کـه چـون رخ مینمایی آفـتاب آیـد برون
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برون
زلفکانت خـود حجابی بـر نگاهت میکـشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون
آنکه میگوید دوام عالم از بی بند و باری شد خراب
گیسوانت را رهـا کن تا خـراب آید برون!
آنکه میگوید صبوری کن بهشت از آن ماست !!
هـر کجا رخ مینمایی با شـتاب آید برون
زاهد از اندوه رسوایی به رخ دارد نقاب
ور نه پیش دیگران خود بی نقاب آید برون
گوئیا در خواب غفلت مانده اند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون
ای که چون رخ مینمایی آفتاب آید برون
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برون