مزرعه ساکت و سرده
هر طرف وحشت و درده
دستای خزون بی رحم
گلاشو پژمرده کرده
کفترا خسته و حیرون
چمنا تشنه ی بارون
علفای هرزه پیچید
رو وجود بید مجنون
ولی باز مزرعه خندید
هر کسی حالشو پرسید
چون که امیدش تو هستی
تو خدا هواشو داری
تویی که تنهاترینی
ولی تنهاش نمیزاری
کلاغا هجوم آوردن
شغالا میوه شو خوردن
شاخه هاشونو درختا
به تن طوفان سپردن
دیگه عطری تو هوا نیست
یه ستاره تو شبا نیست
توی ناله های بلبل
خبر عشق و صفا نیست
ولی باز مزرعه خندید
هرکسی حالشو پرسید
چون که امیدش تو هستی
تو خدا هواشو داری
تویی که تنهاترینی
ولی تنهاش نمیزاری