شدم آسمونی گرفتار شب
تو معنای خورشیدو یادم بده
شکسته پر و بال پرواز من
از این مرگ حتمی نجاتم بده
نجاتم بده دست هامو بگیر
تویی حکم آزادی از این حصار
شبیه یه مرداب تبعیدی ام
بیا با خودت بوی دریا بیار
بیا شاید این بار فرصت کمه
تنم این نفس هارو پس می زنه
داره خاطراتت واسه بودنم
از این جسم خسته زمان می خره
نجاتم بده دست هامو بگیر
تویی حکم آزادی از این حصار
شبیه یه مرداب تبعیدی ام
بیا با خودت بوی دریا بیار
بیا شاید این بار فرصت کمه
تنم این نفس هارو پس می زنه
داره خاطراتت واسه بودنم
از این جسم خسته زمان می خره
ولی کور سوی امیدی هنوز
چراغ شب انتظار منه به هرکس
که راه تورو بس بگو
یه دیوونه چشم انتظار منه
مسیح خسروی
حکم آزادی