دیدی آخر بهاره هنوز نیومدی تو سر قرارت
دلم یه بی قراره اون قلب با مرامت وابستگی نداره
دیدی قولتو یادت رفت و منم پاهام افتاد دنبالت
نمیام تو خوابت تو راحت خیالت
بهت میشه ثابت
با این حال بیدار باز تا صبح شالیزار هزار کار
داری ناز میای باز تا بیای بیجار کاش
کاری داشتی باهام کاش
با این حال بیدار باز تا صبح شالیزار هزار کار
داری ناز میای باز تا بیای بیجار کاش
کاری داشتی باهام کاش
لب بومم غروب اومد
خستم از این همه منتظر موندن
به لب اومد رسید جونم
شب به شب بنده من اشک به گونم
دل ما مثل گنجشک کوچیک
گم میشه زودی کاش پیشش بودی
تنها نبود این دل بی تو پروانم تو پیله
هنوز داغ تو دل من تنور
کاش بودی پهلوم
گفتی میسازی با یه لقمه نون
اما دیگه دیره
دلم داره میره
با این حال بیدار باز تا صبح شالیزار هزار کار
داری ناز میای باز تا بیای بیجار کاش
کاری داشتی باهام کاش
با این حال بیدار باز تا صبح شالیزار هزار کار
داری ناز میای باز تا بیای بیجار کاش
کاری داشتی باهام کاش
مسیح و آرش
آخر بهار