دوباره از خودت بگو خودش یه جور دلخوشیه
که این سکوت سرد تو خود خود خودکشیه
وقتی که اسم داغ تو لبامو سوزن می زنه
می خوام بمیرم از خوشی در این نبرد یک تنه
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
روزایی از جنس خودت نازک و ترد و عسلی
سبک مث خواب سفر ته شبای مخملی
پر از فکر تابستونی تو زیرزمین های خنک
شهری پر از شمع گچی آسمون پر بادکنک
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
دوباره از خودت بگو خودی که یاد وطنه
صاحب هرچی معجزه خودی که قدیس منه
دوباره از خودت بگو خودش یه جور دلخوشیه
که این سکوت سرد تو خود خود خودکشیه
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
نگو که این روزا همه سیاهند
بگو روزای بهتری در راهند
مارتیک
روزهای بهتری