تو ای ساقی که در روی مهت چشم خماری داری،
تو ز یاری
از آن نرگس مستت
قدح و باده و می میباری، تو بهاری
دارى دارى دارى
چَشمِ خمارى دارى
دارى دارى دارى
عطرِ بهارى دارى
دارى دارى دارى
دلبرى و دلدارى
دارى دارى دارى
عاشقِ زارى دارى
من به اصراره بر این عشقو تو در انکاری
کاش این فاصله را محض خدا برداری
صد غزل روی لبانت شده مینا کاری
چه شود لعل لبت را به لبم بسپاری
دارى دارى دارى
چَشمِ خمارى دارى
دارى دارى دارى
هر چى بگى حق دارى
تو که غیر از منه دیوانه، صد عاشق داری
پس چرا در ره عشق این همه سهل انگاری
فکر من بهر تو در دلبری و دلداری
تو به رندانه ترین شیوه مرا آزاری
دارى دارى دارى
دلبرى و دلدارى
دارى دارى دارى
عاشقِ زارى دارى
دارى دارى دارى
چَشمِ خمارى دارى
دارى دارى دارى
هر چى بگى حق دارى
روز ها یاد تو و شب همه شب بیداری
پره تکرار شدم بی تو که بی تکراری
تو که خود میکنی از ریشه و خود میکاری
بخدا کاش از این ظلم، تو دست برداری