دردا كه آهسته نشد درد جدايى
اى از برم رفته بگو بى من كجايى ؟
از من به جز حسرت و غم ديگر چه مانده؟!
دارم اميدى به دلم شايد بيايى
چشمان من خيره به در
تا شايد بار دگر
همپاى صبح سحر بازآيى
از سر كنى خاطره را
بردارى فاصله را
باز از نو پنجره را بگشايى
در خود شكستم ،
بر گل نشستم از زخم طوفان
ويرانه ام كرد،
بى خانه ام كرد موج خروشان
با من تو هستى هر جا
هر گوشه اين دنيا
شب ها به يادت تنها از تو بخوانم
رفتى نماندى با من
از من كشيدى دامن
باز آ دلم را مشكن آرام جانم
هرگز نشد باور من
بشكستى ساغر من
شد تنها ياور من تنهايى
لبخند شادى به لبت
پر مى باشد قدحت
ماه روشن به شبت هر جايى
چشمان من خيره به در
تا شايد بار دگر
همپاى صبح سحر بازآيى
از سر كنى خاطره را
بردارى فاصله را
باز از نو پنجره را بگشايى
ماندانا خضرایی - درد جدایی