اون میدونست که من چقدر استرسی میشم شبا
فکر و خیال بد فقط بجاش میاد پیشم شبا
هر روز باهاش حرف میزدم میتونست عادتم نده
دلواپسی و استرس اون میدونست واسم بده
چطور میتونه که منو ول کنه تو دلواپسی
چند روز نپرسه حالی از اسن آدم استرسی
مگه میشه رفته باشه واسه همیشه
یعنی یکی بهتر از من تو زندگیشه
اگه من دیوونشم تقصیر من نیست که
کاش یه بار بجای من اون استرسی شه
ببینم باز بی خبر میگه خداحافظ
نه نمیتونه نمیشه
مگه میشه که دلش تنگ نشه یکبارم
یا ندونه شب بیداری هاش رو بیدارم
مگه میشه حسی بم نداشته از اول
نه نمیشه من پیاماشو هنوز دارم
میشه از یادم بره واسهٔ همیشه
نه نمیتونم نمیشه
به هیچکسی چیزی نگفت پیغامی هم برام نذاشت
کجا بودش چیکار میکرد که زنگ من رو برنداشت
از اولش میترسیدم یه روزی از دستم بره
اون از این عادتا نداشت بدون من جایی بره
یه روز میفهمه حالمو یه روز به حرفم میرسه
اونیکه آرومش میکرد خودش پر از استرسه
مجید خراطها
استرس