ماهی پیدا مهری پنهان
شوقی در دل شوری در جان
من آرامم من خاموشم
رویایت رفت از آغوشم
من چون فانوس از تو روشن
تو چون سایه پنهان از من
با سودایت بی سامانم
می لرزد دل در دستانم
ای ماه نو آیینه ها را ابری کن
ای جان من با یاد او بی صبری کن
پنهان مشو چون گریه ات در بارانها
دوری مکن از لاله ها از ریحانها
آئینه شو دل بد مکن در دام او
عاشق بمان تا پای جان با نام او
تنها ماندم همراهم باش
دل مي كندم از دنيا كاش
دل مي بستم بارويايت
با مهتابت با شبهايت