اگر باغم ولی همسایه ی مرگ
اگر پاییزی ام از برگ تا برگ
اگر از درد تو خسته ترینم
اگر از کوچ تو خانه نشینم
اگر از تو به تن جامه دریدم
اگر از تو به خودسوزی رسیدم
تو را میبخشم ای مغرور شبگرد
تو را میبخشم ای تنهاترین مرد
من از تو تازه اما پیرم از تو
من از تو سرخوش و دلگیرم از تو
من از تو زنده و میمیرم از تو
تو را میخواهم ای مرهم این درد
تو را میبخشم ای مغرور ای مرد
من و بی تو عذاب شب شمردن
من و بی تو به گریه دل سپردن
من و از مرگ لحظه جون گرفتن
من و در ماتم هر لحظه مردن
نمیدانی چه دلتنگم چه دلتنگ
از این شبهای با اندوه بی رنگ
اگر باغم ولی همسایه ی مرگ
اگر پاییزی ام از برگ تا برگ
اگر از درد تو خسته ترینم
اگر از کوچ تو خانه نشینم
اگر از تو به تن جامه دریدم
اگر از تو به خودسوزی رسیدم
تو را میبخشم ای مغرور شبگرد
تو را میبخشم ای تنهاترین مرد
من از تو تازه اما پیرم از تو
من از تو سرخوش و دلگیرم از تو
من از تو زنده و میمیرم از تو
تو را میخواهم ای مرهم این درد
تو را میبخشم ای مغرور ای مرد