اگه هر بار که به یادت بودم
شاخهای گل برات میچیدم
خونه بود باغی پر از گل حالا
یک گلستان از تو من میدیدم
اگه هر بار که به یادت بودم
یه ستاره میاومد به آسمون
چتری از نور سقف خونه بود
روشنی خونه بود و راهمون
قصهها میشد نوشت از من و تو
عشق هم جون میگرفت با من و تو
این پرندهی گم کردهی راه
برمیگشت به آشیون از من و تو
آخر راه که نیست حکم سفر
من و تو بودن و قصهی سفر
دل به دریا سپردیم من و تو
نشه هرگز کوتاه عمر سفر
مهشید بزرگی رجایی
نور