در دلم جور دیگری غوغاست
با خودم در خودم گـــــــلاویزم
تو کجایی؟ کجای این شهری
دیگر از اضطراب لـبریـزم
گم شدم در نبودنت هر شب
در خیالی که پوچ و تکراریست
فاجعه سهمی از نبودن توست
شاهدم...، حجم زیرسـیگاریست
ســـــقط شد صد ترانه در مغزم
واژه ها توی نــــطفه میمردند
مثنوی زخم تازه بر می داشت
در غزل ها جــــــنازه میبردند
تو کجایی ؟کجای این کابوس ؟؟
حال من که خراب و نافرم است
باید از خاطر زمان برویم
عشـق در شهر مرده ها جرم است
عشـق در شهر مرده ها جرم است
جرم است
ماهور
عشـق در شهر مرده ها