من طربم طرب منم زهره زند نوای من عشق میان عاشقان شیوه کند برای من
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را بر کف پیر من بنه از جهت رضای من
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم راح بود عطای او روح بود سخای من
باده تویی سبو منم آب تویی و جو منم مست میان کو منم ساقی من سقای من
من طربم طرب منم زهره زند نوای من عشق میان عاشقان شیوه کند برای من