آه ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
ای دو چشمانت چمن زاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
ای نفس هایت نسیم نیم خواب
شسته از من لرزه های اضطراب
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
مهدیه محمدخانی
آسمان من