من یادگاری از تو ندارم
جز گریههای بی اعتبارم
جز روح زندانی در این تن
قلبی که دیگر صبری ندارد
هر جای این شهر ابری ببارد
راهی ندارم جز شکستن
از عاشقانههایم
جز درد شانههایم
چه مانده بی تو ای عشق
از غربتم بگویم
یا از خزان رویم
بی برگ و بارم ای عشق
دارو ندارم ای عشق
برگرد به لب رسیده جان میترسم
از طعنهی بیامانشان میترسم
از مردم بی عشق بگیرم ای عشق
در غربتم آشنا بمان میترسم
از عاشقانههایم
جز درد شانههایم
چه مانده بی تو ای عشق
از غربتم بگویم
یا از خزان رویم
بی برگ و بارم ای عشق
دارو ندارم ای عشق
کمیل نصری
یادگاری