سحر دلم گرفته بود و آمدی
شب مرا به زلف خود گره زدی
دوباره خاطرات خفته زنده شد
دوباره عشقت آمد و برنده شد
خراب بوسه ی تو ام نه مست باده ای
بهانه را به دست من خود تو داده ای
پرنده میکشم تو را قفس نمیکشم
اگر هوس کنی مرا نفس نمیکشم
بهای جان عاشق مرا
به خون دل برابری نکن
که من هنوزم عاشق تو ام
به جای عشق داوری نکن
خراب بوسه ی تو ام نه مست باده ای
بهانه را به دست من خود تو داده ای
پرنده میکشم تو را قفس نمیکشم
اگر هوس کنی مرا نفس نمیکشم
کمیل نصری
نه مست