میگن عیده بیا امروز، فراموش کن بدی هارو
فراموش کن که کی چی گفت، فراموش کن قدیم هارو
میگن عیده نگاهت باشه به اینده ی روشن، به اینکه کل یک دنیا لباس نو میپوشن
میگن عیده ولی اینجا توی سینم پراز درده ، بهاره اینجا مثل زمستون وطن سرده
چطوری حس کنم عیدو توی قلب تن غربت
میون مردم شهری که با من نیستن هم صحبت
من عیدو جا گذاشتم، توی شهرم توی خونم
بین جانماز مادر که بودش عشقمو جونم
پس یه روز با تارو پودم، یه نبردبون میبافتمم
واسه لمس شب عیدم اسمونو میشکافم
میگن عیده نگاهت باشه به اینده ی روشن، به اینکه کل یک دنیا لباس نو میپوشن
میگن عیده ولی اینجا توی سینم پر از درده ، بهاره اینجا مثل زمستون وطن سرده