آرام کن آشفتگی های مرا آرامشم
تنها تو میدانی که من دارم چه دردی میکشم
آرام کن این صبحِ در تاریکیِ شب مانده را
این آفتاب نیمه جان بی تو در تب مانده را
تو هستی و این دردها بر من خدایی میکنند
غمهای غربت ادعای آشنایی میکنند
باید ببخشی ای خدا من از تو هم تنهاترم
عاشق شدم اما خودت دیدی چه آمد بر سرم
قرار بی قراریم خودت کنار من بمان
به هر که میسپاریم خودت کنار من بمان
ایرج و سالار عقیلی
آرام جان