ای یار دیرینم چرا
با آن همه لطف و صفا
از من گذشتی
رفتی رها کردی مرا
ای همدم دیر آشنا
افسانه گشتی
افسوس از این بخت گران
هیهات از این چرخ کبود
ای همنوای خسته ام
رسم رفاقت این نبود
بساط عمر نیرزد
به زحمت چیدن
چه چیدنیست
که باید
نچیده بر چیدن
ای جاودان در خاطرم
مهرت به دل می پرورم
ای یاد شیرین
عالم بخواند قصه ات
افسانه گردد غصه ات
ای یار دیرین