پشت این نقاب خنده پشت این چهره شاد
یه دل شکسته دارم که تو رو از من میخواد
وای که این انتظار جونمو بر لب رسوند
گریه بی اختیار به خاک راهم نشوند
اون که در کویر لوته تشنه لب در برهوته
تو گلوش یه بغض مبهم رو لباش مهر سکوته
روز و شب میبینه خواب روزگارو
مثه لیلی که میاد به خواب مجنون
وای که این انتظار جونمو بر لب رسوند
که میشه تو بیایی خستهام از جدایی
رفتی ولی نگفتی عزیز من کجایی
نامه برات نوشتم گرد جهانو گشتم
بی تو گرفته پایان کتاب سرگذشتم
ایرج
انتظار