تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاختلاجن
سایه ها رنگ سیاهی
وزآن دل خستگانت
راست اندوهی فراهم
تو رامن چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها
چون مره ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سروکوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها
چون مره ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سروکوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
ایرج بسطامی
شباهنگام