یه دیوونه تو همین نزدیکیا که نه راه پس داره نه راهه پیشه
خسته از تکرار روزمرش خسته از چندماهو چندسال پیش
هیچی نموند تو جیبش هرکی اومد پیشش سریع پیچیدش
از همه و همه چی کشیدش آخر رسید به بهمن کوچیکش
رنگ و روش پریده اتاقش بهم ریخته تر از یه روز قبلش
موهای چربش هفته ای دوبار دکتر تو مطب معاینه کردش
پس سر چندتا مثل توان که اینجوری بهم ریخته اعصاب و قلبشون
از راه حلش حل نکردش اون هیچ حسابی رو تا نگن رده
هی داری میگذرونی
هی داری داری میگذرونی
چی رو روزات حروم شد
دیگه آخر قصه س تموم شد همه چی
درو موندن نزد
نه من موندم عقب از زندگی منو روندن همش
جادوئه
یا واقعا طله س
بعضی وقتا از خوب پیش میری ولی یهو میبینی که دیگه دورت هیشکی نی
هرجایی هنو میشینی هرکی میپرسه چته میگی هیچی نی
خیلی وقته خودت نیستی و نمیتونه بشه دم خورت هیشکی
دیگه واسه کسی مهم نیستی دوییدی و دیدی نیست تهش هیچی
تو یه دیوونه ی بی منطقی که زود از کوره در میره و سوخت
بعد تو شد با همه درگیره مرتیکه وقتی که انقد زیاد میخوری میشی چپ دیگه
معلومه مردی که با عشقت ور میره عطری که میزنه پول خون توئه
مثه دردی که پشت لول توئه
حرفایی که پشت دروغ توئه