من شوقِ قدم های رسیدن به تو هستم
یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم
آرامش لبخند تو اعجاز تو این است
زیبایی تو خانه براندازترین است
مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد
میخواهمت ای هر چه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی
مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد
میخواهمت ای هر چه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی
من بودم و غم تا که رسیدم به تو غم رفت
من آمدم از تو بنویسم؛ که دلم رفت
این بار نشستم که تو را خوب ببینم
ای خوبتر از خوبتر از خوبترینم
مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد
میخواهمت ای هر چه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی
مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد
میخواهمت ای هر چه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی