بین مرگ و زندگی یه خاطرس
که چشای بسته یادت میاره
مث گم کردن و پیدا شدنه
نفسای خسته یادت میاره
روی تخت گرم بیمارستان پشت
شیشه های بارونی و خیس
قطره قطره زندگیتو دوره کن
لحظه لحظه خاطراتو بنویس
بنویس آینه ی قدی عشق
رو به روی تن بیمار منه
واسه موندن یه فرشته ی نجات
مث پروانه پرستار منه
بگو به شهر بی تماشا بگو
ماه من از شبای یلدا بگو
از اتفاق لحظه لحظه ی من
از آفتاب صبح فردا بگو
بگو به شهر بی تماشا بگو
ماه من از شبای یلدا بگو
از اتفاق لحظه لحظه ی من
از آفتاب صبح فردا بگو
بین مرگ و زندگی یه خاطرس
بین بی قراری یاس و امید
رو به روم اما یه ماه روشنه
یه امید تازه یه قلب سفید
وارث نجیب بانوی غریب
حس امنیت و آرامش من
ناجی شریف لحظه های سخت
عشق بی وقفه پرستار وطن
بگو به شهر بی تماشا بگو
ماه من از شبای یلدا بگو
از اتفاق لحظه لحظه ی من
از آفتاب صبح فردا بگو
بگو به شهر بی تماشا بگو
ماه من از شبای یلدا بگو
از اتفاق لحظه لحظه ی من
از آفتاب صبح فردا بگو
حجت اشرف زاده
قلب سفید