اَتَل متل صد تا انار
رؤیاتو بردار و بیار
بریم به جنگ روزگار
ما پیاده، اونا سوار
حسرتامون قطار قطار
روبرومون طناب دار
لگام کشیدن رو نفس
وطن شده عین قفس
آهنه جنس دلاشون
مثل کلاشینکفاشون
رو دنیامون شب کشیدن
رنگ تباهی پاشیدن
سرخی این خاکو ببین
چهره ی ضحاکو ببین
وقت فریدون شدنه
با آرش هم خون شدنه
به نام آزادی و زن
زندگی و رها شدن
اسباشو زین کرده وطن
یک جا نشستن قدغن
تو دست ماست خیابونا
ولوله کردن جوونا
آستینا رو بالا بزن
واسه یه جنگ تن به تن
به نام اندوه و قلم
بدون پارو و بَلَم
مثل جنون رها می شیم
رستم قصه ها می شیم
داد میزنیم آزادی رو
هله هله، رقص و شادی رو
جون میگیره زندگیمون
به ناز همبستگی مون
قسم به گیس مادرم
به بازوهای پدرم
به جرأت برادرم
هموطن دربدرم
قسم به اشک خواهرم
سینه ی ظلمو میدرم
اتل متل صد تا انار
رویاتو بردار و بیار
جون میگیرن رؤیاهامون
جهان شده همصدامون
به اسم دُردانه ی زن
زندگی، آزادی، وطن