از میانه شعله سوزان عشق
به سراغ تو شبی میآیم
گویی که ز تو نیست خبری
به سراغ تو شبی میآیم
جانم ز غمت پژمرد
گویی که خدا خواب است
کین لحظه طوفانی
جانم به تو محتاج است
عمریست که از هر کوی
اسمی ز تو میجویم
آن گل که به من دادی
عمریست که میبویم
ز چه گویم که یه عمر
از غم تو سوخته ام
به که گویم همه شب
چشم به در دوخته ام
به که گویم
که در این خانه متروکه شبی
کز فراغ تو دگر لب به لب دوخته ام
جانم ز غمت پژمرد
گویی که خدا خواب است
کین لحظه طوفانی
جانم به تو محتاج است
عمریست که از هر کوی
اسمی ز تو میجویم
آن گل که به من دادی
عمریست که میبویم