ساده از دست ندادم دلِ پر مشغله را
تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم
دانه انداخت و از شرم ، دانه انداخت و از شرم
ندیدم تله را
دهه ی شصتیِ دیوانه ی یک بار عاشق
خواست تا خرج کند
آن کپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را
عشق گاهی سبب
گم شدن خاطرهاست
خواستم باز کنم
با تو سر این گله را
دهه ی شصتیِ دیوانه ی یک بار عاشق
خواست تا خرج کند
آن کپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
حمید هیراد
دهه شصت